سوزن دوزی
سوزَنْدوزی، صنعت دستیِ آمیخته با هنر سنتی دوختن روی سطح انواع پارچه، چرم، نمد و یا هر سطح دیگری که قابلیت فروبردن سوزن را داشته باشد. در منابع گذشته، این صنعت را سوزنکاری نیز گفته، و آن را چنین تعریف کردهاند: ریزکاری و ایجاد گلوبته با سوزن و نخ روی پارچه است (معین، ذیل واژه؛ نیز نک : شکوهی، 141). در برخی از منابع، سوزندوزی همان «رودوزی» (در برابر تودوزی یا زیردوزی) ( لغتنامه ... ، ذیل واژه) تلقی شده است و تعاریفی نیز برای آن قائل شدهاند؛ ازجمله: دوختن نقشی با نخ و سوزن، و گاه نگین و نوار بر پارچه.
رودوزی در گسترۀ جغرافیایی وسیعی از ایران رایج بوده است و قدمت آن را تقریباً برابر با ریسندگی و بافندگی میدانند (دانشنامه ... ، 5 / 495). سوزندوزیها را با استفاده از مواد گوناگون مانند الیاف، صدف، شیشه، آینه، منجوق، مروارید، گلابتون، نقده، ملیله، سکه، چوب، فلز، مهرههای تزیینی و جز اینها انجام میدهند که هریک در هر خردهفرهنگی کاربردهای متفاوتی دارند.
سوزندوزیها را به 6 دسته تقسیم کردهاند که همۀ آنها آبشخور فرهنگ مردمی دارند: 1. سوزندوزیهایی که بهسبب پرکاری، زمینۀ اصلی آن مشخص نیست و دوختهای الوان موجب پیدایش زمینۀ تازهای پر از نقشونگار گردیده است، مانند بخارادوزی، نقشدوزی، قلابدوزی، بعضی از پتهدوزیها یا سلسلهدوزیها، ممقاندوزی، بلوچدوزی، و کردیدوزی؛ 2. سوزندوزیهایی که قسمتی از زمینه را با دوخت پر نموده، باقی زمینه به رنگ اصلی خود میماند، مانند ابریشمدوزی، خامهدوزی، قیطاندوزی و مضاعفدوزی؛ 3. سوزندوزیهایی که به شکل خاص، یعنی با جابهجاکردن و بیرونآوردن تاروپود صورت میگیرد، مانند سکمهدوزی و شبکهدوزی؛ 4. سوزندوزیهایی که نخهای فلزی آذینگر زمینۀ پارچهاند و به آن جلوۀ دیگری میدهند، مانند گلابتوندوزی، دهیکدوزی، نقدهدوزی، سرمهدوزی، ملیلهدوزی و گلابدوزی؛ 5. سوزندوزیهایی که سوزن و قلاب در نقشآفرینی روی زمینه نقشی ندارند و نخهای فلزی مثل نقده از میان تاروپود میگذرند و اشکال مورد نظر را با دست پدید میآورند، مانند خوسدوزی و بعضی از نقدهدوزیها؛ 6. سوزندوزیهایی که در آنها نیز نخ و سوزن بهتنهایی در نقشآفرینی و تزیین روی زمینه مؤثر نیستند، بلکه محتاج به مواد تزیینزای دیگریاند، مانند پولکدوزی، سکهدوزی، یراقدوزی، مرواریددوزی، منجوقدوزی، سنگدوزی، زَغرهدوزی و پیلهدوزی (ابراهیمزاده).
پیشینۀ سوزندوزی در ایران
یکی از تنپوشهای زنان ایلامی تنپوشی است که در مجسمۀ عاجی (مربوط به هزارۀ 2 قم) نشان داده شده است. این تنپوش با تزیینات مخصوصی که دارد، لباس رسمی و تشریفاتی زنان ایلامی را مینمایاند. قسمت جلو و پشت پیراهن تزییناتی مانند نواردوزی و شلالدوزی دارد؛ دامن آن کاملاً بلند است و در لبۀ پایین دامن و بالاتنۀ پیراهن، شیارهایی تزیینی دیده میشود؛ آستین کوتاه پیراهن نیز دارای حاشیهدوزی تزیینی است؛ شالی هم بر روی شانه افکنده شده که قسمت راست جلو و پشت پیراهن را فراگرفته و از دوختهای تزیینی در حاشیه برخوردار است؛ درضمن گردنبند و دستبندی گردن و آرنج برهنۀ زن را میپوشاند (آمیه، تصویر 61؛ غیبی، 53-54). بعضی از تاریخنویسان ضمن اشاره به پیراهنهای پرشکوه شاهانه، اشارهای نیز به نقشهای زیبای زردوزی و قلابدوزی گوناگون میکنند (رحیمی، 186). دربارۀ پارچۀ کشفشده در 1361 ش از تابوت برنزی «کیدین هوتْران» در اَرجان بهبهان، باستانشناسان ضمن تأکید بر منحصربهفردبودن این پارچه، بر این باورند که کهنترین بافتهای است که گلهایی به شکل هشتپرِ رُزت لابهلای ریشههای انتهایی بافت، دوخته شده است (نک : معتقد، 81-82).
منسوجات هخامنشی کشفشده در پازیریک نشان میدهد که لبۀ پارچهها کلاً با دوختهایی نظیر گلابتوندوزی، ملیلهدوزی، سرمهدوزی، قلابدوزی، دهیکدوزی، قیطاندوزی، سنگ، مروارید، پولک و مرصعدوزی تزیین مییافتند (صبا، 5-6). در این آثار، نخ زرینی که بهظرافت تابیده و به پارچۀ پشمی دوخته شده و تصویر برگهای مو و پیچک را به وجود آورده است، مشاهده میشود. در لولان، در نزدیک مرزهای شرق ایران، چند تکه ملیلهدوزی و قلابدوزی پیدا شده که احتمالاً متعلق به دورۀ اشکانیان است (همو، 6). شنل پارتها مانند مادها بود، ولی افزونبر گشادتربودن، دو سر شانهاش با دکمهای در وسط یا دکمهای بر روی یک شانه، به هم وصل میشد؛ این شنل معمولاً با تزیینات قلابدوزی همراه بود که در تندیس شاهزادهای اشکانی در سدۀ 2 م بهوضوح دیده میشود (غیبی، 178).
ظاهراً در دورۀ سلوکیان (312-64 یا 65 قم) و بهخصوص اشکانیان (ح 250 قم-226 م) نیز به استناد کشف مقداری از رودوزیهای مربوط به سدۀ 3 قم (اشکانیان) در جنوب روسیه، سوزندوزی در ایران رواج داشته است (صبا، همانجا؛ نیز نک : علاءفیروز، 217). در زمان ساسانیان، پوشاک بهطورکلی تزیینیتر شد. مرصعکردن کلاه و تنوع آنها و یا نقوش زیبای پارچهها و تغییرات بارز پیراهن ازلحاظ تزییناتی که قابل آن بودند، بیانگر تمدنی است که متعلق به ساسانیان است (غیبی، 211-212).
در نقوش برجستۀ فیروزآباد، شلوارها نسبت به دورۀ پارتها بلندتر، و در مچ پا گشادتر و دارای قلابدوزی است (نمونۀ این شلوار در میان ایل بختیاری و ساکنان ابیانه هنوز رایج است). لبۀ پیراهن و شنلها نیز به همین ترتیب قلابدوزی و تزیین شده است (همو، 214). چنین نقش کندهکاری بـر روی اشیـاء فلزی میتواند هویت این فن را در دورۀ ساسانیان روشن کند: نقش اول آن مربوط به نقش لباس سپینود، ملکۀ بهرام گور، است؛ لباس این ملکه در قسمت ران و همچنین روی شانۀ چپ دارای تزییناتی شامل یک قاب مدور است که داخل آن با نقش یک ستارۀ ششپر تزیین شده است؛ چون این نقش در متن پارچه تکرار نشده، بدیهی است که بهصورت سوزندوزی است. نقش دوم، نقش سوارکاری بر روی یک شیء مفرغی در موزۀ ارمیتاژ است؛ نقش تکرار نشده و سوزندوزی شده، و لباس سوارکار شامل یک خوشۀ انگور با برگهای آن است. سومین نقش مربوط به یک بشقاب نقره در موزۀ ارمیتاژ است؛ نقش این بشقاب شامل شاهزادهای نشسته بر روی فرشی است که با نقوش گلوبته سوزندوزی شده است. همچنین نقـوش دو بشقاب نقرۀ ساسانی ــ البته تاآنجاکه فن بافت و مادۀ خام اجازه میدهد ــ نشاندهندۀ شیـوۀ دوخت سوزندوزی است؛ طراحی پارچهها یا بهصورت طرحهای پرنقشونگار و هندسی، یا بهصورت گلدوزیشده، یا بهصورت طرحهای زرکش، و یا زینتی بوده است (اکرمن، 875).
پس از ظهور اسلام و تا دورۀ سلجوقی، هیچ نشانهای از سوزندوزی در دست نیست. اما نوع پارچههای مورد استفاده در عهد سلجوقی، تقریباً شبیه به پارچههای دوران ساسانی است که همانند آنها بسیار ظریف و نرم و دارای طرحهای جالب است که گاهی با جملهها و عبارتهایی به خط کوفی در لابهلای نقشها بافته شدهاند و گاهی اوقات به شیوۀ گلابتوندوزی و دهیکدوزی یا ابریشمدوزی تزیین یافتهاند. نظامی گنجوی در سدۀ 6 ق / 12 م، در خسرو و شیرین چنین میسراید: به قدر شغل خود باید زدن لاف / که زردوزی نداند بوریاباف (ص 187).
در سدۀ 5-6 ق، بانوان ایرانی بر روی پیراهن، قبایی جلوباز میپوشیدند که با دکمه یا کمربند و شال بسته میشد و تزییناتی بر رویشان کار میشد که نمونۀ آنها را در گچبریهای بهدستآمده از ری در موزۀ متروپولیتن و گالری هِنْری میتوان دید. انواع سوزندوزی لباسهای این دوره عبارت بودند از: قلابدوزی، یراقدوزی، قیطاندوزی، آجیدهدوزی، گبردوزی، مضاعفدوزی، مرصعدوزی، پولک، سنگ، مروارید، آینه، ابریشم، گلابتوندوزی و گلدوزی (صبا، 7). گاهی پادشاهان از بالاپوش پیراهن خود تا یک سال استفاده میکردند و گاهی نیز برخی از جامههای فراخ و گرانبها را که بر دامانشان بتههای ابریشمی زردوخت و پرکار بود، سالها میپوشیدند ( التاج، 196).
براساس نگارههای موجود از دورۀ ایلخانی (654- ح 750 ق / 1256- 1349 م) و تیموری (771-916 ق / 1369-1510 م)، سوزندوزی و گـلدوزی آن دوران را کـه زیـر نفـوذ چین بـوده است، وصف کـردهاند (کلین، 2067). در دوران استیـلای ایلخانیـان، بـانوان و دختران ایرانی نقوش حیوانات، گلها و درختان را در رنگهای مختلف، سوزندوزی میکردند (نک : «سفرها ... »، I / 56-57). از البسۀ ایرانی دورۀ تیموریان تکههایی از پوشاک الغ بیگ (حک 850-853 ق) باقی مانده است کـه سرشانۀ چهارلایۀ آن حاشیهدوزی شده است ( ایرانیکا، V / 780؛ نیز نک : سیمز، 182). در این دوره، رودوزی در سمرقند رواج یافت (وولف، 217) و در سایر نقاط ایران از رونق خوبی برخوردار شد، بهطوریکه شعرای آن زمان هم به این هنر و جایگاه اجتماعی هنرمند زردوز اشاره دارند: حدیث مدعیان و خیال همکاران / همان حکایت زردوز و بوریاباف است (حافظ، 118).
در لباسهای سلطنتی دورۀ صفوی، حاشیهدوزی زرین در تزیین یقه و قسمت باز جلو لباس به کار میرفت ( ایرانیکا، V / 788؛ نیز نک : سوداور، 198). در این عصر، اهمیت سوزندوزیها به اندازهای بود که دستاندرکاران آن بهعنوان صاحبان یک حرفه و شغل اجتماعی دارای شهرت و اعتبار بودند (صبا، 8). منابع عثمانی تجملات، تزیینات و سوزندوزیهای نقشین پوشاکِ درباری فرستادگان شاه طهماسب را در مراسم تاجگذاری سلیم در سال 974 ق / 1566 م تأیید میکنند. در 982 ق / 1574 م نیز نمایندگان طهماسب برای تاجگذاری سلطان مراد سوم، لباسهای ابریشمی با طرحهای شیر، ببر، اسب و تصاویر انسان پوشیده بودند (نک : سوداور، 196).
پادشاهان صفوی هنرمندان این رشته را بسیار تشویق میکردند؛ ازاینرو، در یزد، کاشان، اصفهان و کرمان مراکز مهمی برای پرورش این هنرمندان ایجاد شد. در دورۀ قاجار، رداهای ساده همچون گذشته حاشیهدوزی و منجوقدوزی یا قیطاندوزی میشد. حاشیۀ دامنها را نیز با یراق، گلابتون، مروارید، منجوق و زغره زینت میدادند ( ایرانیکا، V / 802-803). در این دوره، پارچۀ پیراهن زنها از ابریشم ظریف گلدوزیشده بـود و دور یقـۀ آن دو ـ سه ردیف مروارید کوچک میدوختند. زنان نیز مانند مردان پیراهن را به روی شلوار میکشیدند. لباسهای مزبور از پارچههای زربفت گرانبها با گلدوزیهای زیبا در حاشیه بود که گاهی دانههای مروارید و الماس بر آن میدوختند. شلوار زنان نیز معمولاً از پارچههای زری یا ابریشم دوخته، و بیشتر با مروارید تزیین میشد. زنان کفشهای راحتی از مخملهای گلدوزیشده و مزین به طلا و ابریشم به پا میکردند (دروویل، 63-64؛ نیز نک : شریعتپناهی، 85). در عصر پهلوی، لباس سربازان را ملیلهدوزی (رضاقلی، 140) و مفتولدوزی میکردند که تا آن وقت در ایران معمول نبود.
برخی از رشتههای سوزندوزی دارای زیرمجموعههای زیادی است؛ برای نمونه، ابریشمدوزی یکی از شاخههای سوزندوزی است ( لغتنامه، ذیل سندس؛ چکندوز). امروزه سوزندوزی در بیشتر شهرها رواج دارد. سوزندوزیها افزونبر تزیین لباس، برای تزیین وسایل کاربردی در زندگی نیز بسیار متداول است، مانند
پرده، روبالشی، سجاده، جانماز، کیسۀ پول، سفرۀ نان، سفرۀ قند، بقچه، خوانچه، لَبطاقی (طاقچهپوش)، روقوری، سوزنی (زیرپایی حمام)، جلد قرآن، روپوش قبور متبرکه، روکش جالباسی، و قنداقۀ اطفال (تحویلدار، 99؛ ابراهیمزاده).
ابزارها و وسایل مورد نیاز در سوزندوزی
اساسیترین ابزار سنتی سوزندوزی انواع نخ و انواع سوزن، و مهمترین شیء لازم، انواع پارچه است که کار روی آن انجام میگیرد. اما وسایل و ابزارهای جانبی دیگری برای بهتر انجامگرفتن کار به کمک سوزندوز میآیند، مانند کارگاه، قیچی سرکج، و انگشتانه که در بعضی موارد جزو ابزارهای اصلی و جداناشدنی کار سوزندوزی است. همچنین ابزارها و وسایل دیگری ضمن اجرای بعضی سوزندوزیها لازم میشود، مانند لاییچسبان برای ضخامتدادن به پارچه (در صورت نیاز)، طرح، قلم برای انتقال طرح، کاربن یا میز نور، بشکاف و تیغ برای بریدن تار یا پود پارچه، اتو برای اتوکشی و الصاق لاییچسبان به پارچه، و برخی وسایل دیگر که با توجه به نوع کار، جزو ملزومات محسوب میشوند، مثل انواع مُهرهها، نگین و انواع نخهای فلزی (همو).
نقوش
استفاده از نقوش در سوزندوزیها گاهی نهتنها حاصل خلاقیت دوزنده است، که در پروندۀ هنـری سدههای گذشته وجود دارد و بهصورت شفاهی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و هرکدام مفهومی فرهنگی داشتهاند و بهطورقطع با استناد به همین نقوش، تاریخ تقریبی هریک از رشتههای سوزندوزی را میتوان حدس زد (همو). این طرحها رواج بیشتری داشتهاند: 1. طرحهای تکراری از نقشمایههای گسسته (مثلاً ردیفی از پرندگان)؛ 2. طرحهای تکراری از عناصر قالبی یا نقشمایهای در وسط آن (مثلاً ردیفی از صفحات همراه با پرندهای در میان آنها)؛ 3. نقشمایههایی در چارچوبی به شکل خاص (مثلاً پرندهای در داخل یک چارچوب لوزی)؛ 4. شکل قلب، بهعنوان نقشمایۀ غالب، یا بهتنهایی و یا همراه با گلآذینها یا آرایههای چهارپر. افزونبر این نقوش، ایرانیان در زمان سلوکیان و اشکانیان، با نخهای زرین و تابیده، تصاویر برگ مو و خوشۀ انگور و پیچک را بر روی پارچۀ پشمی میدوختهاند (علاءفیروز، 217).
با بررسی سوزندوزیهای مناطق مختلف کشور، میتوان نقوش آنها را به 10 دستۀ مشخص تقسیم کرد که اینهایند: 1. نقوش گیاهی: انواع گل و برگ، درخت زندگی، نیلوفر آبی، درخت سرو، درختچۀ زرشک، جو، گندم، و میوهها (انگور، سیب، گیلاس، گلابی، انبه، زالزالک)؛ 2. نقوش انسانی: زن، مرد، دختر، پسر، دست، چهره، چشم، و انگشتان دست؛ 3. نقوش حیوانی: ازجمله پرندگان، چهارپایان، ماهی، خزندگان و حشرات؛ 4. نقوشی از عناصر طبیعت؛ 5. نقوش مجرد؛ 6. نقش اشیاء؛ 7. اشکال هندسی؛ 8. نقش موجودات افسانهای؛ 9. نقوش خطاطی؛ 10. نقوش ترکیبی. هر نقشی در هر حوزۀ فرهنگی اسمی خاص و تعبیری ویژه دارد (ابراهیمزاده).
فرهنگ مردم
سوزندوزیها در حوزههای فرهنگی گوناگون جایگاه ویژهای دارند و در مراسم خاص با تغییر رنگها و نقوش، بیانگر شادی، غم، خواهش، اعلام یک واقعه (کوچ، شکار، عروسی و جز اینها)، جنسیت، سن و بسیاری از مسائل بومی دیگرند و جنبۀ شناسنامهای داشتهاند. بسیاری از زنان یهودی برودریدوزیهای زیبایی انجام میدادند، برخی دیگر رویههای کفش کتانی میبافتند، و شمار زیادی از آنها، در یزد، در استخدام بخش صنایع ابریشم بودند (رایس، 22).
در قصر شیرین و شاهآباد غرب (اسلامآباد غرب)، زنان روی جلیقه، قبایی بلند و تمامآستر میپوشیدند که رویۀ آن از مخمل یا فاستونی، و آسترش از چیت ساده یا گلدار بود که گاهی دور یقهاش یراق یا سکههای قدیمی میدوختند (یوسفی، 279). طایفۀ زرینکفش که نخست در قریۀ سَنَه (سنندج) زندگی میکردند، دارای کُلُوت (کلاه) و شَلانی (پارچۀ سیاه دور کلاه) بودند که بهطرز مخصوص دور کلاه پیچیده میشد و کفش گلابتوندوزی به پا میکردند که علامت شاهزادگی بود؛ به این سبب آن طایفه را زرینکفش گفتهاند (ایازی، 32). پیراهن پولکدوزی زنان سنندجی که تابش خورشید در آن منعکس بود و نورافشانی میکرد، تلألؤ خاصی داشت (همو، 225). شکل اصلی لباس زنان بلوچ را سوزندوزیهایی تشکیل میدهد که بهصورت مجموعه است؛ این مجموعه شامل 6 تکه پارچه است: دو تکه سرآستین، دو تکه دمپای شلوار، یک تکه جیب و یک تکه پیشسینه که «زی و گپتان» نامیده میشود. این هنر بین زنان و دختران استان سیستان و بلوچستان رواج دارد و جزو سنتهای قدیمی و آموزههای زندگی آنها به شمار میآید؛ آنها از کودکی موظف به یادگیری این هنر هستند (کاظمیه، 148).
جمالزاده در یکی از تألیفاتش، به یک نوع سوزندوزی مشهور به خاتمی اشاره میکند که از صنایع گیلان بوده و با تکهپارچههای مختلف دوخته میشده است (ص 79-80). در ایل بختیاری، زنان شلیته و چارقد به سر میکردند و در زیر این چارقد یا روسری یک کلاه کوچک پارچهای زریدوزی و یا قلابدوزی میپوشیدند. در میان ایلات رسم بود که روی دامن بلند و قلابدوزی خود، سکههای طلا و نقره میدوختند. زنان شهری نیز در چهارمحال و بختیاری، هنگام خروج از خانه روبنده میبستند که از پارچۀ سفید و بلند، و در عقب سر شامل دو قلاب (گیره) بود؛ آنها این روبنده را با اشیاء قیمتی مانند طلا، زمرد و یا الماس مزین میکردند، درحالیکه در جلو چشم، سوراخهای ریز داشت و سکمهدوزی شده بود (نیکزاد، 108، 109). در بندر لنگه، هر دختری که به دوازدهسالگی میرسید، گلابتوندوزی، زریبافی، کماندوزی، خوسدوزی، تَلی یا بادلهدوزی، و کرچاپدوزی (دوختی که از پولک نقره، پارچه، نخ و ریسمان زری با سوزن خیاطی انجام میشد و بعد به واحد یارد در اختیار متقاضی قرار میگرفت) فرامیگرفت (نوربخش، 247).
از اصناف فعال اصفهان جماعت گلابتوندوز، نقدهدوز، قلابدوز، لندرهدوز، نقشدوز، دهیکدوز، پولکدوز، گُلچهدوز و سکمهدوز از جایگاه اجتماعی والایی برخوردار بودند (تحویلدار، 97-100). در قزوین اگرچه هنوز هم ابریشمدوزی و یراقدوزی کموبیش رواج دارد و به گونههای مختلفی نمایان میشود، ولی در روزگار گذشته، کاملاً رونق داشته و بهویژه در تهیۀ جهیزیۀ عروس از آن استفاده میشده است. زنان و دختران هنرمند دمبخت از ابریشمهای رنگارنگ در تزیین حاشیههای بقچه، طاقچهپوش، جانماز، سوزنی، قوریپوش و جز اینها بهره میبردند. یراقهای پهن و باریک نیز که از رشتههای گلابتون تهیه میگردید، بهعنوان حاشیه یا مغزی در جلو شلوار زنانه، یل، کمرچین (شلیته، دامن پُرچین) و جز اینها به کار میرفت و نیز دورتادور لباسهای مردانه و زنانه به گونۀ جالبی قیطاندوزی میشد و بهویژه دور یقه، آستین، کمر و جلو سینۀ سرداریها، قباها و لبادههای جوانان با اینگونه قیطانها و نوارها تزیین مییافت (آصفزاده، 47). منجوقدوزی و پولکدوزی نیز نزد مردم قزوین از گذشتههای دور نسبت بـه دیگر رشتههای سوزندوزی از رواج و رونق بیشتری برخوردار بوده است. آنها از پولکها و منجوقهای رنگارنگ در تزیین لباس و برای زیباساختن جانماز، شانه، مسواک، قیچی، سرمهدان، و بسیاری چیزهای دیگر استفاده میکردند. در قزوین به منجوقدوزی، نَمنَمدوزی میگویند (همو، 51)؛ مزیّفدوزی و ملیلهدوزی نیز از دیگر هنرهای رایج در این شهر بوده است (همو، 52).
در گیلان، زیرجامۀ زنان را تنبان (به گیلکی تُومان) تشکیل میداد که جنس آن از زری، مخمل، ترمۀ تافته، و تور نقرهدوزیشدۀ آستردار بود؛ لبۀ پایین تنبانها با یراق پهن و گرانبها تزیین میشد و معمولاً زنان جوان تنبانهایی را که بلندی آن به روی زانوهایشان میرسید، میپوشیدند، چون استفاده از تنبانهای بلندتر نشانۀ پیری و سادگی پوشندۀ آن به حساب میآمد (فقیه، 1 / 562). در تهران، از سوزندوزی برای فخرفروشی و نشاندادن تشخص خود استفاده میکردند؛ ارسل مینویسد: ... خانم متشخصی نیز جزو مسافران بود که در تختروان مجللی که با عاج خاتمکاری شده بود، نشسته و به نازبالشهای گلدوزیشدهای تکیه داده بود (ص 48).
بختیاریها بهسبب گرایش به نقش مثلث که دارای پایههای محکم و تعادل ثابت، و القاکنندۀ استحکام و ایستادگی، و دارای نقطۀ اوج و حالتی از رفعتجویی انسان است، این نقش را در بافتههایشان منعکس میکنند و بهسبب شباهتش با چپق ابتدایی که خود میسازند، آن را نقش «چپقی» مینامند و چون حالت تقارن دارد و گردش زیبایی به خود میگیرد، در نقشهای مرکزی و قسمتهای دیگر مورد استفاده قرار میدهند. جاقندی همانطورکه از نامش پیدا ست، محلی برای نگهداری قند و شکستن قند است که از بههمپیوستن پارچههای سهگوش به نام چپقی، از طرف دو ضلع بلند به هم دوخته میشود و همه در نقطۀ رأس که مرکز دایره را تشکیل میدهد، مشترکاند و قاعدۀ آنها محیط دایره است (قاضیانی، 137).
مآخذ
آصفزاده، محمدباقر، قزوین در گذرگاه هنر، قزوین، 1374 ش؛ آمیه، پیر، تاریخ عیلام، ترجمۀ شیرین بیانی، تهران، 1349 ش؛ ابراهیمزادۀ پزشکی، شهین، تحقیقات میدانی؛ ارسل، ارنست، سفرنامه، ترجمۀ علیاصغر سعیدی، تهران، 1353 ش؛ اکرمن، فیلیس، «پارچههای دورۀ ساسانیان»، ترجمۀ زهره روحفر، سیری در هنر ایران، به کوشش آرثر اُپهام پوپ و فیلیس اکرمن، تهران، 1387 ش، ج 2؛ ایازی، برهان، آیینۀ سنندج، تهران، 1371 ش؛ التاج، منسوب به جاحظ، ترجمۀ حبیبالله نوبخت، تهران، 1308 ش؛ تحویلدار، حسین، جغرافیای اصفهان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1342 ش؛ جمالزاده، محمدعلی، گنج شایگان، برلین، 1335 ق؛ حافظ، دیوان، به کوشش محمد قزوینی و دیگران، تهران، 1367 ش؛ دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1395 ش؛ دروویل، گاسپار، سفرنامه، ترجمۀ جواد محیی، تهران، 1348 ش؛ رایس، کلارا کولیور، زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان، ترجمۀ اسدالله آزاد، مشهد، 1366 ش؛ رحیمی، پریچهر، تاریخ پوشاک ایران، تهران، 1385 ش؛ رضاقلی، علی، جامعشناسی نخبهکشی، تهران، 1381 ش؛ سوداور دیبا، لیلا، «دوران صفویان و قاجاریان»، پوشاک در ایرانزمین، ترجمۀ پیمان متین، تهران، 1382 ش؛ سیمز، الینور، «دورۀ مغول و تیموریان»، همان؛ شریعتپناهی، حسامالدین، اروپاییها و لباس ایرانیان، تهران، 1372 ش؛ شکوهی، فرهنگ، حرف و مشاغل قدیم مردم سمنان و کشور، سمنان، 1391 ش؛ صبا، منتخب، نگرشی بر روند سوزندوزیهای سنتی ایران، تهران، 1370 ش؛ علاءفیروز، ایران، «سوزندوزی»، سیری در صنایع دستی ایران، به کوشش گ. گلاک و دیگران، ترجمۀ حمید عنایت، تهران، 1355 ش؛ غیبی، مهرآسا، تاریخ پوشاک اقوام ایرانی، تهران، 1385 ش؛ فقیه محمدی جلالی، محمدمهدی، سیمای کوچان، قم، 1383 ش؛ قاضیانی، فرحناز، بختیاریها، بافتهها و نقوش، تهران، 1376 ش؛ کاظمیه، اسلام، جای پای اسکندر، تهران، 1350 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ معتقد، سوسن، «پارچۀ مکشوفه از تابوت برنزی کیتین هوتران در ارجان بهبهان»، مجلۀ اثر، تهران، 1369 ش، شم 17؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1364 ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش حسن وحید دستگردی و سعید حمیدیان، تهران، 1383 ش؛ نوربخش، حسین، بندر لنگه در ساحل خلیج فارس، بندرعباس، 1358 ش؛ نیکزاد امیرحسینی، کریم، شناخت سرزمین چهارمحال، اصفهان، 1357 ش؛ یوسفی، غلامحسین، یادداشتهایی در زمینۀ فرهنگ و تاریخ، تهران، 1371 ش؛ نیز:
Iranica; Klein, V. and Ph. Ackerman, «A Russian Document on Persian Textiles», A Survey of Persian Art, Tehran, Soroush Press, vol. V; The Travels of Marco Polo, tr. H. Cordier, New York, 1926; Wulff, H. E., The Traditional Crafts of Persia, Cambridge etc., 1966.